جدول جو
جدول جو

معنی رخت برگرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

رخت برگرفتن(تَ عَجْ جُ تَ)
یا رخت برگرفتن از جایی. رفتن. کوچ کردن. رحلت کردن. (یادداشت مؤلف). استقلال. (منتهی الارب). سفر کردن:
رخت برگیر از این سرای کهن
پیش از آن کایدت زمانه فراز.
سنایی
لغت نامه دهخدا
رخت برگرفتن((~. بَ. گِ رِ تَ))
کوچ کردن
تصویری از رخت برگرفتن
تصویر رخت برگرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ خوَرْ / خُرْ دَ)
سر راه گرفتن. مانع عبور کسی شدن. راه بستن. سد کردن راه، رفتن. (یادداشت مؤلف). راه رفتن. روانه شدن. عزیمت کردن:
چو آمد به ارمینیه در، سپاه
سپاه خزر برگرفتند راه.
فردوسی.
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه.
فردوسی.
وزآن پس جهاندیدگان پیش شاه
ز هرگوشه یی برگرفتند راه.
فردوسی.
بدیدند مر پهلوان را پگاه
وزآنجایگه برگرفتند راه.
فردوسی.
آن زنان و من نیز با ایشان فرودآمدیم و راه برگرفتیم. (تاریخ سیستان).
مکن ایدر درنگ و راه برگیر
که ویرو آید این ساعت ز نخجیر.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ دَ)
زخم برداشتن. رجوع به ’زخم’ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ اُ دَ)
زحمت کشیدن. رنج برداشتن. رجوع به رنج برداشتن شود:
یکی رنج برگیر از ایدر برو
ببر نامۀ من بر شاه نو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَهْ نِ شَ تَ)
راه برگرفتن. عازم شدن. به رفتن آغازیدن. حرکت کردن. راهی شدن:
نپذرفت از ایشان و ره برگرفت
جهان مانده از کار او در شگفت.
فردوسی.
به دستوری شاه ره برگرفت
جهان مانده از کار او در شگفت.
فردوسی.
به دستوری شاه ره برگرفت
به قنوج شد ماه در بر گرفت.
فردوسی.
رجوع به راه برگرفتن شود
لغت نامه دهخدا